داستان من و چشم راستم!
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر 1391ساعت 11:17
|
روز یازدهم بود ک چشمت بار آورده بود و باز نمیشد بهت سخت میگذشت قلب مامان وقتی میدیدت که چشمت باز نمیشه درد می گرفت تا اینکه عمو دکتر قربانی یه پماد چشمی آئروتکس تتراسیکلین داد شبی یه بار داخل چشم بمالی یه قطره باکتی ماید ک هر شش ساعت بریزی.اولین قطره رو ک ریختیم مامانی خداروشکر خوب خوب شدی...
الهی همیشه سلامت باشی مامانی قربون چشای نازت |
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی